|
Saturday, November 23, 2002
يک حالي داد! امروز با آقاهه رفته بوديم نمي دونم چي چيه ماشينشو درست کنه من اومدم نشستم عقب در ماشينم باز. پاهامو تکيه دادم به جدول. از تو جيب کاپشن آقاهه که تنم بود سيگار در آوردم آتيش کردم! رو به پياده رو جلو همه آدما. خيلي حال داد اين پوزيشن! تا اينکه آقاهه گفت: ماهي! يه سيگار به من بده. خيلي خوب بابا دو دقه نبين واسه خودمون نشستيما.
عقده اي. خودمو ميگم |
نامه
کلمات
آب-----------------------بوزک آلما------------------آليس آي تک-------اغماي شيرين اله---------ايستاده بی چشم اين خانه سياه است---- نهايت--------چخوف نديده چشمان نخفته در گور--- بودا باکس----چه می دونم ----چنته----------هستي ياکوب گودو------زيريکس سيگاري-------سروش قيصر----شيخ شبديز کاپيتان هادوک نيلگون-----کروکوديل پرنده کيليمانجارو---گوزن سفالي مينيماليده------------رواني نوشي و جوجه هايش----- هفت خط-------يک نعلبکي |