Monday, December 30, 2002


شکر گزاري: خداي يخزده را هم امروز بالاخره زيارت کرديم. بر دامانش بسيار سُريديم! از جانب شما هم نايب الزياره بوديم.
دماوندِ روبرويش قبول کناد!
حادثه: يک بچه پررو که گمان مي رود جونوري شبيه ماهي باشد پرشهايي زد که يکي از آنها فکر کنم منجر به ضربه مغزي شده باشد. به قول شاعر only time will tell
آرزوي آسماني: و آنگاه که در سرما نياز به تخليه جسمي! داري و کفشهايي بس سخت بر پا، اي کاش مي کني که مرد مي بودي.
در ضمن: دچار هيچگونه نوستالژي منجر به چسناله نشديم!
رمز گشايي: اي بابا من به IQ شما ايمان دارم!
خلاصه اش اينکه: بسيار مشعوفيم امشب!

مي توني ماهي صدام بزني

آرشيو

نامه





powered by blogger