Saturday, January 04, 2003


آندانته
صداي ويولنسل. نا خودآگاه دست سردش روي سينه اش مي رود. موجود نرم و کوچک را در دستش مي گيرد.
آرام. نوازش مي کند. پوستِ زير انگشتانش جمع مي شود.
آرام. انحناي گرمش را لمس مي کند. خواننده ي ايتاليايي مي خواند. تنها يک چراغ مطالعه روشن است. نورمتمرکز، روي تکه کنده درخت افتاده.
آرام. اين موجود زنانه وآرامش بخش را زير انگشتانش حس مي کند. مي فشارد.
آرام. گرماي پوست خودش زير دستهاي يخ کرده اش. پستي و بلندي هاي روي کنده درخت زير دست ديگر مي لغزد.
آرام. با لمسي چنان دقيق انگار هيچ وقت،هيچ نديده باشد. تک تک شيارها و برجستگيهاي کنده درخت زير بند بند انگشت مي سُرَد. نور متمرکز همه جاي ديگر را سياه مي کند.
آرام. صداي اُپرايي خواننده ايتاليايي لابلاي نواي ويولنسل مي پيچد. چنگ مي زند.
از لاي پنجره باز يک دانه برف، روي ميزِ کنار پنجره رقص کنان مي افتد. آرام قطره مي شود.

مي توني ماهي صدام بزني

آرشيو

نامه





powered by blogger