Friday, March 28, 2003


ماهيه منو کچل کرده بود که ما بايد موضع خودمون رو در قبال جنگ اعلام کنيم. يه ريز بالا و پايين مي پريد ومي‎گفت:
" هر ننه من قمري رو مي‎بيني يه تحليلي داره. ما هيچي نگيم خداي نکرده فکر مي‎کنن "اينجوري" هستيما...."
هرچي دست به پولکش شدم بياد پايين نيومد که نيومد (از خر شيطون رو مي‎گم.) منم کلافه شدم گفتم اين تو،اينم تيريبون برو هرچي مي خواي بگي بگو در رو هم بستم رفتم بيرون.
چند لحظه بعد طاقت نياوردم لاي در رو باز کردم ببينم چي داره مي‎گه. ديدم لپاش گل انداخته باله‎هاشو هي تو هوا با هيجان تکون مي‎ده هر از گاهي هم مي‎کوبه رو تيريبون و مي‎گه:
"اي سربازاي آمريکايي! من اون روز تو تلويزيون ديدم يه موشک سه برابر هيکلتونو گرفته بوديد عين بادکنک اين ور اون ور مي‎برديد.
آخه حيف جووناي قوي خوش تيپ و خوش هيکل و نازي مثل شما نيست پاشدين اومدين بجنگين؟ آخه حيف اون هيکل ها نيست؟ حيفِ اون خنده هاي پر از دندوناي رديف سفيد نيست؟
آخه شما بايد موشک بلند کنين؟ بابا شما که براي کشتن احتياج به اين همه اسلحه ندارين. کافيه يه لبخند..."
در رو بستم يواش گفتم:اي ماهي نديد بديد...
يواش گفتم چون خيلي هم بي‎ربط نمي‎گه!

Saturday, March 22, 2003



اين انيميتد گيف! رو اين آقاهه برامون فرستاده. مام چسبونديمش اينجا واسه خودش وول بخوره!

Thursday, March 20, 2003


حقيقتش اينه که سرم اين دم عيدي خيلي شلوغه. هي از اين تنگ به اون تنگ. انقدر هم سريع بايد اين کار رو انجام بدم که هيشکي نفهمه اين ماهيا همشون منم. هي بايد تغيير سايز بدم، تغيير رنگ بدم، تغيير شکل بدم، آرايشگاهها هم که نافرم شلوغ، خلاصه سخته ديگه.
تازه مي گن اون لحظه سال تحويل يه تکون "اينجوري" بايد به خودم بدم. منم گاهي مي‎دم گاهي نمي‎دم. اون لحظه در واقع هيشکي حواسش به من نيست. يعني تا حالا که اينطور بوده.
حالا من مي‎گم شما امسال ديگه منو مي‎شناسين. هرچي باشه نون و وبلاگ هم رو خورديم يه کم بيشتر منو تحويل بگيرين خوب؟ منم قول مي‎دم اون تکون "اينجوري" رو حتما به خودم بدم.

Friday, March 14, 2003


روايت است که در اين روز* نواختن آهنگهاي ماژور و آهنگهايي با سرعتي بالاتر از آندانته حرام است.
مستحب است به جاي نواختن ساز، آنرا بر فرق سر خويش يا کس ديگري بکوبند. که اگر ساز بشکند، حداقل**چهل و پنج و نيم و اگر سر، راديکال صد و بيست و پنج به توان سه دوم ثواب دارد.
واجب است که خوانندگان در اين روز آواز را از ته شکمشان بيرون دهند، درون ميکروفونهاي که اکو و انواع افکتها را دارا باشد تا همگان بشنوند و پند گيرند.
و بدانيد که عذابي است اليم براي آنها که صداي آوازشان خوش است وکوک است و همانا بميرد هرکس که ذره‎اي از زيبايي در او يافت شود.

*حالا يه روزي ديگه. زياد گير نديم.
** بديهي است هرچه اندازه ساز بزرگتر باشد اين رقم بزرگتر خواهد بود.

Wednesday, March 12, 2003


نمک و فلفل
يه روزي، سر فرصت، بايد بشينم حساب کتاب کنم. يه سري عدد و رقم در بيارم، بدم دست همه مردم دنيا.
اگر شانس بيارم و همه مطابق اون عددا عمل کنن، فکر کن چقدر زندگي دلپذير مي شه.
از هر آدمي به مقدار لازم.

Sunday, March 09, 2003


يه سيستمهايي هست من اسمشون رو گذاشتم *self destructive
مثال: من افسرده‎ که مي‎شم زياد مي‎خورم. من زياد که مي‎خورم چاق مي‎شم. من چاق که مي‎‎شم افسرده تر مي‎شم. من افسرده تر که مي‎شم زيادتر مي‎خورم....
اين پروسه اينقدر ادامه پيدا مي کنه که يا من بترکم يا دقمرگ بشم.

*اي ول چه باحالي ماهيه

Monday, March 03, 2003


يک ماهي با خوش بينيته* بالا
حُسن اينکه هيشکي خونه نباشه اينه که لازم نيست فندک و سيگارو "..."ات رو تو هزار تا سوراخ قايم کني.
مي توني تو همين خونه وسط اتاق کارت رو انجام بدي.
مي‎توني پنجره رو باز نکني تا مدتها هم بوش باقي بمونه.
مي توني هرجا دستت اومد ولوشون کني.
مي‎توني از ديدن دوباره‎اش هيجان زده بشي.
حُسن اينکه خونه پر از آدم باشه اينه که ديگه جاي فندک و سيگارت تو مخفيگاهش امنه و ديگه گم نمي‎شه.
مي‎توني رو پيدا کردن دوباره‎اش حساب کني.
مي‎توني يه راز داشته باشي.
علاوه بر همه اينها، يه لذت ديگه داره وقتي مخفيانه و با ترس و لرز و آويزون از پنجره اين کارو انجام مي‎دي.


پي‎نوشت: خصوصيات بالا براي آدمهاي غير مجاز هم صدق مي‎کنه!

تاويل خوشبينيتيک: ليوان من پُره. ليوان من پُره. ليوان من پُره. ليوان من....ليوان من...ليوان من کو؟؟
کو اوت**: خوشبينان جهان متحد شويد.

Optimistiaat*
Naghle ghol**

مي توني ماهي صدام بزني

آرشيو

نامه





powered by blogger