|
Friday, April 11, 2003
يک سري حقايق مهم، يک سري آرزوهاي بزرگ:
1- اگر دکمه آسانسور رو نزني هيچ جا نميره. براي پرينتر خيلي سخته بدون کاغذ پرينت بگيره. تلفن تا زنگ نزده باشه کسي توش نيست*. وقتي هم اشغاله هرچي صبر کني کسي گوشي رو برنميداره. موهاي کثيف رو اگر نشوري، خودش تميز نميشه. سيگار فشار رو پايين مياره. قهوه بالا ميبره. يکي از نتايج: هيچ چيزي با آدم راه نميياد. 2- من خيلي دوست دارم وقتي دلم ميخواد مثل دلقکا ماتيک قرمز بزنم ياروهه بهم نگه چرا اين شکلي کردي خودتو. من خيلي دوست دارم همسايه روبرويي يه ساعت بهم زل نزنه چون با برگ گلدونِ پشت پنجره ماتيکمو پاک کردم. من خيلي دوست دارم که بفهمه رنگ قرمز روي سبز روشن قشنگ مي شه. من خيلي دوست دارم به خودم فحش بدم که تو اين هوا تو خونه نشستم. من خيلي دوست دارم اين مونيتور رو (يا شايد هم خودمو) چهار طبقه پايينتر پرت کنم، بعد باباهه بياد بگه: عزيزم چيزي ناراحتت ميکنه؟ من خيلي دوست دارم يه صفتهايي رو بهم نسبت ندن حتي با خنده. من خيلي دوست دارم وقتي ياروهه داره کس ميگه فقط لبخند بزنم و بحث نکنم. من خيلي دوست دارم که شعراي شمس آخر ريتمه. يکي از نتايج: منم تو رو دوست دارم. (البته به هر حال نمي شه مطمئن بود) *البته به هرحال نميشه مطمئن بود. |
نامه
کلمات
آب-----------------------بوزک آلما------------------آليس آي تک-------اغماي شيرين اله---------ايستاده بی چشم اين خانه سياه است---- نهايت--------چخوف نديده چشمان نخفته در گور--- بودا باکس----چه می دونم ----چنته----------هستي ياکوب گودو------زيريکس سيگاري-------سروش قيصر----شيخ شبديز کاپيتان هادوک نيلگون-----کروکوديل پرنده کيليمانجارو---گوزن سفالي مينيماليده------------رواني نوشي و جوجه هايش----- هفت خط-------يک نعلبکي |