Friday, July 18, 2003


خواب ديدم توسط يک باند توزيع مواد مخدر که ترياک را در بسته بنديهاي زيبايي عرضه مي‎کردند دستگير شدم چون اتفاقي محل جنسهايشان را ديده بودم.
مرا بردند توي يک پاساژ متروکه و شروع کردند زدن. من هم براي اينکه زياد اذيتم نکنند اجازه دادم رييسشان که آدم بسيار کثيفي بود به من تجاوز کند.
از خواب که بيدار شدم به خودم گير داده بودم: آخر اجازه ديگر چرا دادي که دهخدا گفت: ماهيه! زياد گير نده. اجازه و تجاوز از يک خانواده‎اند.

مي توني ماهي صدام بزني

آرشيو

نامه





powered by blogger